بى انگيزگى ها – ٢

نزديك هاي شهر بود . تراكم ابر در آسمان زياد . تمام سال هاي گذشته به اين نقطه از آسمان كه مى رسيد ، شروع به كاهش ارتفاع مى كرد . صداي ضجه ي زن ها و كودكان آزارش مى داد . . صدا ها را در وجودش خفه كرد . مى خواست بلنداي دروغين برج ميلاد را تحقير كند و عظمت هواپيما را . اين كار را كرد 

Leave a comment